اولین لبخند
ترنّم جان ، دخترم سلام عزیز دل بابایی، دیروز قشنگترین لحظه ی زندگی 3 نفرمون شکل گرفت. دیروز عصر وقتی از سر کار اومدم خونه و تو رو بغل کردم و بهت سلام کردم، تو به من لبخند زدی و با صدای بلند خندیدی... نمیدونی من و مامانی چقدر ذوق زده شدیم و قربون صدقت رفتیم... وای بابایی... خیلی لحظه ی قشنگ و نابی بود و این اولین خنده ی هوشمندانه تو بود عزیز دل بابایی. به امید روزی که وقتی از در میام توی خونه، تو بدویی توی بغلم و من تو رو غرق بوسه کنم عشقم.. دوست داریم. (M&Y) ...
نویسنده :
باباي ترنّم
19:34